رفتار عجیب خاله و مادرم با من


سلام به همه دوستان عزیز خانواده برتر
میخوام نظر شما رو بدونم ببینم اینطور رفتار کردن مادرم و خالم با من عادیه یا غیر عادیه و مادرم

و خالم محبت زیادی و افراطی به من دارن یا نه؟
اول بگم من پسرم و دختر نیستم چون باز این طور رفتار در مورد دختر شاید یه مقدار طبیعی تر باشه.
 28 سالم هم هست و 10 ساله دانشجو هستم. این رفتار مادرم و خالم هم برا امروز و دیروز و ماه پیش و سال پیش نیست.

از هر چی من یادم میاد اینا این رفتارو با من داشتن. البته میگم این رفتار بخاطر محبت زیادشون نسبت به من هست و بخاطر اینه که منو خیلی دوس دارن ها اما چون به نظرم زیادی هست و از حالت تعادلش خارج شده خیلی از مواقع هم موجب اعصاب خوردی خودشون میشه هم من. حالا میخوام با شما مطرح بکنم ببینم این رفتارشون عادی هست یا نه؟ آیا شماها مادراتون یا خاله تون حتی با شما این رفتارو دارن یا نه؟چند نمونه از رفتاراشون ذکر میکنم:
اول هنوز که هنوز بعد 10 سال دانشجو بودن من و اینکه 10 ساله خودم تو یه شهر دیگه تو خوابگاه دارم زندگی میکنم و نسبتاً مستقل شدم؛ هنوز که هنوزه مادرم هر شب بهم زنگ میزنه و اگه استثنائاً یه شب به هر دلیل نتونست زنگ بزنه یا من جواب ندادم فردا صبح یا ظهرش قطعاً بهم زنگ میزنه و فرداش هم ظهر زنگ میزنه هم شب. 

معمولاً موقع تماس مادرم حدود نیم ساعت یه ساعت بعد نماز مغرب هست. اگه یه شب موقعی که زنگ زده من به هر دلیل جواب نداده باشم حدود نیم ساعت بعد مثلاً دوباره زنگ میزنه یه ساعت بعد دوباره و اگه یکی دو بار زنگ بزنه و من جواب ندم جداً نگران میشه. 
در صورتی که تو این 10 ساله بارها و بارها شده من بدلایل مختلف (مثل شارژ گوشی تموم شده و فرصت نکردم شارژ کنم یا گوشی تو اتاقه و خودم بیرون از اتاقم و ...) نشده جواب بدم اما هنوز که هنوزه نگران میشه. 
یه بار که سال اول دانشجویی تا آخر شب جواب نداده بودم وقتی جواب دادم خواهرم گفت کم مونده بود مادر سکته کنه از شدت نگرانی. هنوز که هنوزه اگه من کاری داشته باشم بیرون از دانشگاه و مادرم بفهمه بیرون از دانشگاهم بهم میگه هر وقت رسیدی دانشگاه بهم زنگ بزن. 
به همین خاطر من سعی میکنم وقتی میرم بیرون نفهمه بیرونم. هر شب بهم میگی شام چی خوردی؟ و ناهار چی خوردی؟ و اگه یه شب من به هر دلیلی شام نخورده باشم همش بهم میگه جون مامان برو شام یه چیزی بخور اگه از شام دانشگاه خوشت نیومده زنگ بزن غذا از بیرون برات بیارن یا خودت برو بیرون یه چیزی بخور. وقتی هم بهش میگم مامان جان کسی با یه شب شام نخوردن نه مرده نه زخم معده گرفته نه مریض شده نه بیمارستان بستری شده قبول نمیکنه.
هنوز بعد 10 سال دانشجویی موقعی که میخوام برم خونه یا از خونه بیام دانشگاه اگه هوایی باشه که هیچ بالاخره بعد یه ساعت یه ساعت و نیم میرسیم و در طول مدت پرواز هم گوشی خاموشه و هیچی تازه همین پرواز هم به محض اینکه هواپیما نشست من گوشی رو روشن میکنم می بینم مثلاً 3 تا تماس از 10 دقیق قبل تا الان از خونه داشتم. اما اگه با اتوبوس یا قطار برم در طول حدود 24 ساعتی که تو راه هستم 3 4 بار بهم زنگ میزنه یا خودش میگه نماز صبح که خوندی دوباره سوار شدی حتماً بهم زنگ بزن.
خالم هم اینطوریه و برخی مواقع از مامانم بدتر. خالم قبلاً که تلگرام و واتس و ... نبود 2 3 روز یه بار بهم زنگ میزد الان تو همین تلگرام و واتس ... که هر روز با هم در ارتباطیم هر روز ازم میپرسه ناهار چی خوردی؟ شام چی خوردی؟ اگه یه روز بهش نگم میگه خب بگو چی میشه مگه؟ یا مثلاً ماه رمضون سال پیش مامانم میگه سحری و افطار غذای خوب و درست حتماً بخور نگران پولش نباش شده تو این ماه فقط 500 تومن پول سحری و افطارت بشه اشکال نداره بابا برات میفرسته تو فقط غذای خوب بخور و به خودت سخت نگیر. 
هر چقدر هم بهشون میگم بابا حالا گیرم یه شب سحری نخوردم یا گیرم یه شب افطاری مثلاً یه نون پنیری بیشتر نخوردم چی میشه مگه؟ قبول نمیکنن. خدا نکنه فقط یه سرماخوردگی ساده بگیرم؛ دیگه روزی 5 بار بهم زنگ میزنه که الان چطوری الان چطوری بهتر شدی یا نه شام چیز نامناسب نخور ناهار چیز نامناسب نخور و ...
وقتی هم بهشون میگم مامان جان خاله جان بخدا شما زیادی نگران میشین زیادی غصه میخورین زیادی حواستون به من هست. تو دانشگاه که هستیم بین رفقا هیچ مادری نسبت بچش اینطوری نیست که شما هستین هیچکسی اینقدر غصه بچشو نمیخوره که شما میخورین. قبول نمیکنن و میگن ما مشکلی نداریم. اونا مشکل دارن. اونا بی عاطفه و بی محبتن اونا احساسات ندارن اونا شاید کاری به کار بچشون نداشته باشن دلیل میشه ما هم اینطوری باشیم؟ و ... .
حالا شما بگید آیا اینقدر نگران شدن و غصه خوردن و به فکر من بودن اونم برا یه پسر 28 ساله که 10 ساله دانشجو هست و خودش تنهایی داره تو یه شهر دیگه تو خوابگاه زندگی میکنه عادی و طبیعیه یا نه؟ و اگه این حالت غیر طبیعی به نظر شما علت اینطور رفتار چی مسائلی میتونه باشه؟ و اینکه چطور میشه این مسأله رو باهاش برخورد کرد که از بین بره؟!


پاسخ های مردم (۷۵)
bArAnAk 98
  • پنجشنبه ۷ اردیبهشت ۹۶
  •  
  • ۲۱:۲۷
میزان حساسیت و توجه والدین در هر خانواده متفاوته. اگر واقعا با این مسئله مشکل دارید باید از مشاور کمک بگیرید.
Alice in Wonderland
  • پنجشنبه ۷ اردیبهشت ۹۶
  •  
  • ۲۱:۳۲
سلام

من هم 6 ساله دانشجو ام و خوابگاه هستم.

رفتار خاله تون دیگه زیاده رویه.. ولی مامانتون اوکیه :)
من مامانم چون از بچگیای من شاغل بوده واسه همینم فکرمیکنم کلا مامانای شاغل یکم کمتر به این چیزا حساسیت دارن. احتمال میدم مادر شما خانه داره .. من همیشه آرزوی مامان خانه دار داشتم..

مثلا مامان من یکی دو روز یکبار زنگ میزنه.. میگن میوه و غذا خوب بگیر بخور و نگران پول نباش و این حرفا، اما به شدته کارای مادر شما نیست..
ولی درمورد قضیه تلفن ، مثل مامان شما اگر چندبار زنگ بزنه و نتونسته باشم جواب بدم نگران میشن به شدت.. به حدی که به شماره دوستام زنگ میزنن... خلاصه که بنظرم بهشون حق بدید که وقتی حواب تلفن ندید نگران بشن..

البته از صحبتاتون مشخصه که ببخشید تیتیش مامانی هم نیستید خوشبختانه...

قدر مهربونیای مامانتون رو بدونید و حساسیتش رو برانگیخته نکنید.. وقتایی که مثلا میخوایید نیمرو یا شام سبک بخورید لزومی نداره به مادرتون بگید اینو خوردید.. یه چیز دیگه بگید.. یا وقتی سرما خوردید نگید سرما خوردید! مگر که صداتون لوتون بده..
خلاصه الکی نگرانشون نکنید و تاجاییکه میتونید باهاشون راه بیایید..
البته مواظب باشید بعداز ازدواج این مراقبت هاشون زیادی ادامه پیدا نکنه :)

حسین
  • پنجشنبه ۷ اردیبهشت ۹۶
  •  
  • ۲۱:۳۷
خوب همه مثل هم نیستن اینو یادت باشه مادر یه فرشتس این کارها رو هم واقعا فقط برای این می کنه چون مادره و نگران بچشه و اگه نکنه آدم باید تعجب کنه درسته بعضی وقتا رو مخ آدم راه میرن ولی خوب خاصیت مادره می دونی چقدر سختی کشیده تا تو به این سن و سال برسی چند وقت پیش خود من از مامانم پرسیدم مامان تو چرا انقدر نگران منی گفت هر وقت بچه دار شدی می فهمی تازه پدر یک دهم مادر نگران بچش نیست اما همون اندازه هم کفایت می کنه که اینو بفمی یه چیز دیگه خواستم بهت بگم برادر من 7 سال پیش فوت کرد الان بعد از 7 سال دیگه تقریبا هممون عادی شده برامون اما هنوزم که هنوزه مامانم میشینه سر خاکش زار زار گریه می کنه واسش در صورتی که اگه خدایی نکرده بر عکس میشد هیچ وقت اون بچه دلش انقدر واسه مامانش نمی سوخت از من به تو نصیحت اگه مامانت روزی 3 بار که سهله 300 بارم بهت زنگ زد با خوش رویی جوابشو بده یه روز میاد که خدایی نکرده دور از جونش زبونم لال ایشالله نیاد اون روز که دیگه نیست اون موقع  فقط پیش خودت میگی ای کاش بودی در یک کلام  مامان عشقه  
ملا نصرالدین
  • پنجشنبه ۷ اردیبهشت ۹۶
  •  
  • ۲۱:۴۷
سلام

دغدغه های مادره دیگه، شما صد سالتون هم که باشه برای مادر فرقی نداره. عمری رو برای شما و بخاطر شما صرف کرده. چه هم صحبتی بهتر از مادر؟ با خوشحالی شما خوشحاله و با ناراحتی شما ناراحت.
به نظرم طبیعیه. قدر مادر رو بدونید، خصوصاً همچین مادری (نگرانی از شدت علاقست).
اگر شما رو ناراحتم می کنه این رفتارشون باهاشون مدارا کنید و با مهربانی و محبت باهاشون صحبت کنید تا حس مثبت شما بهشون آرامش بده و از نگرانیشون کم بکنه.
گلرو
  • پنجشنبه ۷ اردیبهشت ۹۶
  •  
  • ۲۱:۴۸
من نمی دونم این رفتار طبیعی هست یا نه؟

اما این رفتار خیلی از مادرهای ایرانیست وتو فرهنگ  ایرانی این خیلی طبیعیه

مادرها بچه هاشون را بسیار دوس دارندوبهشون بیش از حد توجه دارند

مخصوصا فرزند پسر که دیگه دربعصی خانواده های ایرانی خیلی عزیزه

درکل شما تنها نیستید 

./.
  • پنجشنبه ۷ اردیبهشت ۹۶
  •  
  • ۲۲:۰۴
خدا بهت صبر بده 
دختر ایران
  • پنجشنبه ۷ اردیبهشت ۹۶
  •  
  • ۲۲:۳۵
سلام 
فقط میتونم بگم دلم ریش ریش شد برای همسر آینده ات 
اصلا جا داره که خون گریه کنم 
جگرم شرحه شرحه شد :((((
برای همسر آینده تون صبری جزیل و سیاستی ظریف و دلی کبیر آرزومندم 
چون نمیشه انتظار داشت خاله و مامان شما بعد از 40 -50 سال تغیر کنند یا شاید خیلی خیلی سخت باشه و من راه حلش رو  بلد نباشم 
در هر صورت محض رضای خدا هر وقت مزدوج شدین هوای خانومت رو خیلی داشته باشین  
سیاست داشته باشین ، هر حرفی رو جلوی اون ها نزنید ،  همیشه به مادر و خاله تون اطمینان خاطر بدید و از خانمتون و کدبانو بودنش تعریف کنید حتی اگه خیلی هم واقعیت نداشته باشه 
حداقل به خاطر آرامش و دوام زندگی زناشویی تون 

زهرا
  • پنجشنبه ۷ اردیبهشت ۹۶
  •  
  • ۲۲:۴۰
به نظر من که طبیعیه،،اکثر مادرا اینطورن

قدر مادر♥تونو بدونید..
تصریف ریاح
  • پنجشنبه ۷ اردیبهشت ۹۶
  •  
  • ۲۲:۴۴
زیاده روی می کنن ؛ ولی خیلی غیر طبیعی نیست .
خب اگه اینطور نباشن ، غیر طبیعیه .

مادرا اکثرا اینطورن .
همش نگرانن .
حالا یکی کمتر ، یکی بیشتر . 




مثلا این  هفته می خواستن ما رو ببرن اردو کاشان .
مادرم نذاشت که نذاشت .
می گه من دخترم رو به کی بسپرم ؟
می گم آموزش پرورش 
می گه من اعتماد ندارم . جاده خطرناکه . نصف شب برمی گردین .
نمی تونم تحمل کنم دخترم پیشم نباشه .

مهسا
  • پنجشنبه ۷ اردیبهشت ۹۶
  •  
  • ۲۲:۵۰
آخی...

کمی افراطیه ولی نمی شه گفت غیر طبیعی. مادره خب. زیادم غیر قابل تحمل نیست. کمی صبور باشین. چون ازشون دورین دلتنگن...نگران می شن. مادرا احتیاج به محبت کردن دارن. بذارین محبت کنن. 
محمد
  • پنجشنبه ۷ اردیبهشت ۹۶
  •  
  • ۲۲:۵۴
برو بگوش مادر دیگه سنم رفته بالا و بچه نیستم دیه
مثل بچه ها باهام رفتار نکنید
ولی عجب مادری داری ناموسا 
مادرا عشقن قدرشو بدون از بس دوست داره تو فکرته 
لذت ببر وقتی میبینی یکی اینقدر دوست داره و همیشه منتظرته
عشق فقط یک کلام
مادر علیه السلام
امیر
  • پنجشنبه ۷ اردیبهشت ۹۶
  •  
  • ۲۳:۱۴
مادر خوبه بنده خدا نگران میشه .تو اگه ۱۰۰سالتم بشه برای اون بچه آیی حالا مادرشما یه مقدار بیشتر محبت داره که به نظر من ایرادی نداره.قدر محبت شو بدونو احترامشو نگه دار
اسماعیل ##
  • پنجشنبه ۷ اردیبهشت ۹۶
  •  
  • ۲۳:۳۶
سلام

همونطور که خودتونم می دونید ، بخشی از این نگرانی طبیعیه ولی وقتی از یه حد و اندازه ای میگذره ، غیر عادی میشه .

یکی از مهم ترین دلایل نگرانی بیش از حد اونا ، اینه که خیالشون از بابت غذا خوردن شما راحت نیست ; به این معنی که اونا احساس میکنن که اگه شما رو راحت بذارن ، ممکنه غذا خوردنتون از حالت طبیعی خارج باشه یا حتی ممکنه یکی از وعده های غذایی خودتونو حذف کنید .

علت اینکه اونا خیالشون از این بابت راحت نیست ، حرفای خود شماست . ( مثلا میگید کسی با یه شب شام نخوردن نمرده و ... ) . 
وقتی شما از این حرفا به اونا می زنید ، از دید خودتون میخواید بگید که " مامان جان یا خاله جان ، من دیگه بزرگ شدم و می تونم یه شب شام نخورم و فرداش صحیح و سالم از خواب ، بیدار بشم . اصن یه مردی واسه خودم شدم که بیا و ببین "
ولی برداشت اونا اینه که با خودشون میگن " خوبه که ما بهش زنگ می زنیم . و الا ممکنه امروز شام نخوره ، فردا ناهار نخوره و همینطوری ادامه بده تا ضعیف بشه و کارش به جاهای باریک بکشه " .

برای حل این مشکل ، اینه که خیال اونا رو از بابت غذا خوردنتون راحت کنید . مثلا بعضی وقتا بلافاصله بعد از خوردن غذا ، زنگ بزنید و بعد از احوالپرسی و این حرفا ، بگید که " مامان جاتون خالی ، امروز فلان غذا رو خوردم ، خیلی بهم چسبید . "
اونم خوشحال میشه و به مرور زمان خیالش راحت میشه که شما مراقب سلامتی تون هستید .

من فقط درباره غذا خوردنتون حرف زدم تا حرفام پراکنده نباشه . ولی شما می تونید اینو به بقیه مسائل هم تعمیم بدید .

ولی برای زنگ زدن زیادشون ، شما باید با بیان خوب موضوع ، اینو به عنوان یه مشکل برای اونا مطرح کنید تا بهتون کمک کنن .
مثلا بهشون بگید " مامان ، وقتی زیاد بهم زنگ می زنی از یه طرف خوشحال میشم که نگران منی ; ولی از طرف دیگه باعث میشه که اعتماد به نفسم کم بشه و حس کنم که هیچ وقت نمی تونم بزرگ بشم و از وضع پیش اومده ناراحت میشم " ( من اینو خیلی کوتاه گفتم ولی شما از خودتون و مامانتون شناخت بهتری دارید و می تونید بیشتر از این و بهتر از این ، حرف بزنید ) .

حتی این موضوع باعث میشه که وقتی ازدواج کردید به مشکل بخورید . چون اگه همسرتون ۱۰ بار بهتون زنگ بزنه ، ۹ بار تلفن تون اشکال خواهد بود و اون یه باری هم که جواب میدید ، با ناراحتی و دلخوری باهاتون حرف می زنه . 
علاوه بر این ، از دید همسرتون شما یه فردی به حساب میاید که وابستگی شدیدی به مامانش داره و نمی تونه مستقل تصمیم بگیره و عمل کنه .

تازه این یه طرف قضیه هست و طرف دیگش مادرتون خواهد بود . یعنی احتمال داره مادرتون یا راضی به ازدواج تون نشه یا اینکه وقتی ازدواج کردید ، مدام این حس به سراغش میاد که همسرتون شما رو ازش گرفته و این شروعی خواهد بود برای مشکلاتی بزرگتر و جدی تر .
علی
  • پنجشنبه ۷ اردیبهشت ۹۶
  •  
  • ۲۳:۳۶
سلام 
یه جورایی منم همین مسئله رو دارم .....
مژگان
  • پنجشنبه ۷ اردیبهشت ۹۶
  •  
  • ۲۳:۵۷
یکم زیاد نگرانتونن اما از دوست داشتنه

خود من یه برادر کوچک‌تر دارم میره مدرسه ‌هی با خودم میگم نکنه با سال بالایی ها دعواش شه یه بلایی یرش بیاد نکنه با سرویس که میاد‌‌‌ درش‌‌‌ باز‌ش بیفته بیرون‌، نکنه تصادف کنه ، تو خونه که میره حیاط میگم نکنه بخوره‌زمین سرش بخوره یه‌گوشه دیوار‌ یه چیزیش‌بشه با اینکه‌خودم دارم درس میخونم اما اگه بره حیاط‌یا میارمش خونه یا‌خودم از‌درسم‌میزنم‌تو حیاط‌ وا‌میستم تا بیاد

حالا من‌خواهرم سر بچه م‌مطمئنم میمیرم دیگه 😄
خیلی دوستون‌دارن ، و کاملا درکشون میکنم یکم زیادی گیر‌ میدن که میتونه بعد ازدواج براتون مشکل ساز شه چون اگر این حساسیت رو بعد ازدواج هم بخوان نشون بدن همسرتون با خودش میگه اینا فکر‌میکنن من حواسم به شوهرم نیست که انقدر پی گیرن تذکر بدین بهشون که اذیت میشین اما نه خیلی شدید 

DR.LX
  • جمعه ۸ اردیبهشت ۹۶
  •  
  • ۰۰:۰۰
شکر خدا کن سایشون رو سرته صداشون میشنوی نگرانت میشن قدرشون بدون ...
عاطفه کوهسار
  • جمعه ۸ اردیبهشت ۹۶
  •  
  • ۰۰:۰۲
سلام

اول خاله تون رو بگم که ایشون خودشون فرزندی ندارن؟ از بچگی شما باهاشون رفت و امد داشتید و صمیمی بودید؟ 

نه اصلا این رفتار عادی نیست. در واقع بعنوان یه دختر که زندگی خوابگاهی دور از خانواده رو تجربه کرده عرض میکنم. 
خب گفتید خواهر دارید. 2 فرزند هستید فقط؟ شما فرزند آخر نیستید؟ این حالتا از بچگی بوده یا از وقتی دور شدید از خانواده؟ خواهرتون از خانواده دور نبودن هیچوقت؟ اگر بله نسبت به ایشون هم همینطورن؟

کلا مادرتون به شما وابسته هستن یا اینکه چون دور از خانواده هستید نگرانن؟ 
وقتایی که شهر خودتون هستید این رفتار یکسانه ( مثلا بخواید با دوستاتون برید بیرون) ؟
شخصیت مادرتون چگونه هست؟ از دسته آدمهایی که همیشه نگران هستن یا وسواس و احتیاط رفتاری روی هر چیزی دارن، هستن؟

اگر وابسته هستن خب خیلی بده و این شرایط تا کی میخواد ادامه داشته باشه؟ اینجور در وهله اول خودشون بعد شما اذیت میشید.

رابطه شون با پدرتون ( از لحاظ عاطفی، رفتاری، طرز فکر و درک متقابل) چطور هست؟ برای یه خانم در وهله اول باید همسر تو اولویت باشه بعد فرزند. ( از لحاظ وابستگی منظورمه)

از طرف دیگه خودتون چطور آدمی هستید؟ عموما توی منزل از پس کارهاتون برمیاید؟ مسئولیتی تو خونه تا به حال داشتید؟ یعنی منظورم اینه مرد و قوی بار اومدید؟

راستش الان من فکر میکنم یه مقدار این رفتار براشون نهادینه شده، 10 سال اون هم هر روز احوالپرسیه ریز انجام دادن ترکش یه مقدار مشکله.

حالا اگر بیشتر توضیح بدید شاید پیشنهادهای بهتری به ذهنمون برسه.

اما فعلا من فکر میکنم میتونید از افرادی که در منزل هستن یعنی خواهر و پدرتون بطوریکه مادرتون ندونن کمک بگیرید.
از وضعیت شما به ایشون اطمینان خاطر بدن. ؤهنشونو تو اون تایم تماس همیشگی از شما منحرف کنن.
کم کم بهشون از جانب منیت و سلامت شما اطمینان بدن تا از نگرانیهاشون کاسته بشه.
شما خودتون وقتی میرید خونه نشون بدید که مرد شدید این مسائل پیش پا افتاده هست و نباید نگران باشن.
یعنی در عمل ببینن و ...
بهنام1994
  • جمعه ۸ اردیبهشت ۹۶
  •  
  • ۰۰:۰۹
داداش ببخشید میشه خاله هامونو عوض کنیم؟
رابطه من با خالم اینطوریه که مثلا تا حالا هر وقت خالمو تو خیابون دیدم هر دو رومونو اونور کردیم.که یعنی همدیگرو ندیدیم.
آبی
  • جمعه ۸ اردیبهشت ۹۶
  •  
  • ۰۰:۳۱
یا خدااااا 

چقدر اعصاب خورد کنه 

اما خوب معلومه خیلی دوست داره 

زن عموی منم با پسرش اینطوره 

وقتی ی کم دیر بیا یا جواب نده زمین و زمانو به هم میریزه 


دختر۲۴
  • جمعه ۸ اردیبهشت ۹۶
  •  
  • ۰۰:۴۶

مادرا که همیشه نگرانن.ولی من بعنوان یه دختر دوس ندارم این رفتارایی که مادرتون انجام میدن رو.حالا روزی یبار زنگ میزنه یچیزی.ولی بقیه نه.

خاله تون که کاملا غیرطبیعیه.

من فکر میکنم این رفتارا از محبت نیست.از اینه که فکر میکنن شما از پس کار و زندگیتون برنمیاید.یجورایی استقلال شما رو قبول نمیکنن.شما اگه الان هم دچار مشکل نشید خدای ناکرده تو زندگی مشترک دچار مشکل میشید.چون اونموقع هم مادرتون رفتارای خاص خودشونو خواهند داشت و این برای همسرتون آزاردهنده ست

فریناز
  • جمعه ۸ اردیبهشت ۹۶
  •  
  • ۰۱:۰۶
خاله اتون واقعا زیاده رویه.
حالا باز مادر رو میشه درک کرد
عذرا
  • جمعه ۸ اردیبهشت ۹۶
  •  
  • ۰۱:۱۴
مسلما  رفتارشون غیرعادیه

من همیشه به خوم قول دادم بچه هامو مثل خودم ازاد و مستقل بار میارم و هیچ وقت فداکاری و گذشت بیش از حدود نخاهم داشن 
برام این حجم از نگرانی،فداکاری و ایثار بیش از حد  بعضی مادرای ایرانی کسالت باره 

فکر نمیکنم بتونین اونارو تغییر بدین یا کنترلشون کنی 



k
  • جمعه ۸ اردیبهشت ۹۶
  •  
  • ۰۴:۱۵
دوست عزیز تا مادر نشی نمیفهمی
Red Rose 
  • جمعه ۸ اردیبهشت ۹۶
  •  
  • ۰۷:۵۱
رفتاری که مامانت داره بعضی مامانای دیگه هم با پسراشون دارن پس طبیعیه هرچند که اشتباهه واقعا اشتباهه ، بابا گفتیم به بچه هاتون توجه کنید و مراقب باشید ولی نه اینقد که خفه شن ،
 ولی خالتون اصلا طبیعی نیست ،مگه خودش شوهر و بچه و کارو زندگی نداره که چسبیده به شماها؟؟؟ حتی اگه ازدواجم نکرده باشه دلیلی برای اینهمه توجه به شما نداره ،، امور شما به خالتون هیچ ربطی نداره
هومن بارمانی
  • جمعه ۸ اردیبهشت ۹۶
  •  
  • ۱۲:۰۸
نه عزیزم طبیعی نیست ! پدر و مادر من هم خیییلی نگرانن ولی آدمو زنگ کش نمیکنن !

روانکاو میتونه کمکت کنه !

چون این مشکل بین خاله ت و مادرت مشترکه پس ممکنه ریشه ش از پدربزرگ و مادربزرگِ مادریت باشه !
اینها (روانکاوها) میان تو رو تو یه موقعیتی قرار میدن که بفهمی ریشه ی خیلی از مشکلاتت تو بچگی شکل گرفته یا تو بچگیِ پدر مادرت ! یعنی هر کدوم از ما از پدر مادرهامون و به تبع اونها از اجدادمون تاثیرها گرفتیم و خودمون نمیدونیم
 . مادرهای اینچنینی رو باید خلع سلاح بکنی . یعنی میتونی با کسب مهارت کاری کنی که اونها دیگه بهت گیر ندن !

چون فرض کن میخای زن بگیری ! کارت ساخته ست . نه میتونی جدای از اونها باشی (اونها دق میکنن) ، نه میتونی بری طبقه بالاشون زندگی کنی (روزی 60 بار میان مزاحم تو و زنت میشن).

یه فکر اساسی زودتر براش بکن داداش
حسته
  • جمعه ۸ اردیبهشت ۹۶
  •  
  • ۱۲:۱۸
این رفتارا برا من که غیرقابل تحمله ، اگه شاغل نیستی شاید شغل داشته باشیو کلا هزینه های خودتو بتونی تأمین کنی ، اوضاع بهتر بشه
دلتنگ مادر
  • جمعه ۸ اردیبهشت ۹۶
  •  
  • ۱۲:۲۶
کاش منم مادر داشتم،
دلم برای مامان نازنینم تنگ شده خییییییییلی خیییییییلی
برام شده یه حسرت که یه بار دیگه صداشو بشنوم فقط یه بار دیگه صدام کنه...
از مادرتون ناراحت نشین لطفا ، فقط درکش کنین علاقه و محبتش رو نسبت به خودتون، 
نگین که شام ندارم یا نمیخورم، بحث و عوض کنین! باهاشون شوخی کنین، یه چند بارم وانمود کنین تو کتابخانه هستین و نمیتونین  بلند صحبت کنین یا سرتون واقعا گرفتار درس و مشقه واصلا یادتون نمیاد چی خوردن و از این حرفااا
یه وقتایی ام مامانا نگرانن پسرشون تو غربت عاشخ بشه خخخ اگه ازتون پرسید بگید قول میدم اگه خبری بود اول از همه به مامان گلم بگم.
مامانم سر سفره همیشه میپرسیدبازم بکشم برات منم لاغر بودم ناراحت میشدم گاهی خودمو میزدم به نشنیدن :((( 
بارها سر سفره بغضم گرفت بعد از اون برای هیچکس مهم نبود من لاغر چاقم کاش بیشتر بخورم!!!
مامانا تکن،بی نظیرن، 
بعد از مامانم اولین باری که سرماخوردم خودم رفتم داروخونه قرص گرفتم اون شب خودم سوپ درست کردم خیلی بی حال بودم فکر مامانم داغونم میکرد اینکه وقتی مامانم سرما میخورد من کجا بودم! فقط یه بار یادمه براش سوپ درست کردم:(((
چرا بیشتر از اینا کمکش نکردم... 
با وجود اینکه کم آشپزی میکردم اما اون خیلی وقتا از دستپخت من تعریف میکرد....
بگذریم 
شماها قدر مادراتونو بدونین فرشته هایی که هیچوقته  هیچوقت  تکرار نمیشن...
مثل هوا میمونن همیشه کنارت هستن عاشقونه هواتو دارن فقط وقتی قدرشان میفهمی که نباشن:(( اونوقت میفهمی نمیتونی نفس بکشی از دلتنگی.. از تنهایی از اینکه کسی نیست باهاش دردو دل کنی....


سلامتی همه ی مادرا و شادی روح مادران و پدران آسمونی * صلوات *
مروارید
  • جمعه ۸ اردیبهشت ۹۶
  •  
  • ۱۲:۳۳
هم عادی هم غیر عادی مثلا من که دخترم و تو یه کشور دیگه دانشجوام تاز سال دومم هست ١٩ سالمم بیش نیست تک فرزندم هستم توی خوابگاهم نیستم اینقدر بهم زنگ نمی زنن چون من خودم یه بار صبح به خانواده اطلاع می دم صبح بخیر و اینا یه بارم شب قبل خواب زنگ می زنم اتفاقات جالب روز رو با شوق و ذوق گزارش می دم  هر وقتم پرواز دارم  ىقتی رسیدم یه تکست می دم مثلا سلام پدر پرواز نشیت چون می دونن خودم اطلاع می دم دیگه  43 بار توی راه زنگ نمی زنن اکثر دوستای من که خانواده هاشون  مثل شما تعداد زنگ بالاس و نگرانیشون بالاست یا واسه اینه که می دون  فرزندشون خودش اطلاع نمی ده یا اینکه  قصد توخین ندارم ها واقعا با توجه به شخصیت وابسته ای که طرف جلوی پدر و مادرش نشون می ده حق دارن  با این که طرف دانشجو سال اخر پزشکی نگرانش بشن   توصیه  اپشن استوری اینستا فعال باش داخلش در این یک مورد  به کار میاد خیال خانوادت راحت می شه  دیدی ملت روزی چند تا استوری از کارهای مفیدشون میزارن شما هم بزار تا ببینن  از تماس تصویری واتس اپ استفاده کن اطرافتم  تمیز مرتبط همه چیز سرجاش نشونشون بده زنگ می زنن بخند بگو جز وقتی مشکل جدی به روشون نیار نگران نشن ابراز علاقه کن ولی ابراز دل تنگی نکن خیالشون راحت کن

زیاد زنگ زدن اونا دایلش احتمالا این که شما جلوی پدر و مادر خودتون یه جون 28 ساله نشون ندادین مثلا با توجه به این که پسرید ٢٨ سالتونم هست در امدی داری  دنبال شعلی رفتی برای شغل ایندت نشستی از الان پوءن جمع کنی خورد و خوراکت منظم یا غذای بیرون هر چی که شد  اتاقتون تمیز یا دیگه وقتی  به استانه رسید مرتب می کنید مشکلات از پدر و مادرت مشاور می گیری بعد خودت مستقلانه حلشون می کنی  یا روی حلش ازشون حساب می بری  در بحث ها سریع به استانه می رسی داد می زنی یا تا اخرش اروم می مانی 

ببین شخصیتت جوری هست دوستت مریض شه بیاد پیش تو خیال مادر و پدرش کاملا راحت شه لچشون پیش یه انسان کار بلد یا نه فقط خیالشون راحت اگه چیزی شد احتراما دوست پسرشون بلد زنگ بزنه امبولانس

شما یه همچین شخصیتی بساز از خودت قول می دم کم تر زنگ بزنن

یا زندگی فقط درس و  وقت اضافشم تفریح ؟ 

اگه واقعا شخصیت محکمی هستی و مشکل وابستگی مادر و خالتون هست  و با حرف حل نمی شه برید مشاور معمولا یه شخص سوم از خارج گود می تونه کمک کنند باشه 
مجید
  • جمعه ۸ اردیبهشت ۹۶
  •  
  • ۱۲:۵۹
مامانت که تاحدودی داره زیاده روی میکنه ولی خالتو نمیفهمم احتمالا دختر دم بختی چیزی داره
یک دوست
  • جمعه ۸ اردیبهشت ۹۶
  •  
  • ۱۳:۰۱
خیلی ها توجه و علاقه شون رو با حساسیت بر خوردن نشون میدن . باید یه سرگرمی و تفریح دیگه برای مادر و خاله تون فراهم کنید با احترا م به توجه و علاقه ارزشمند ایشان و برنامه بزارین که خودتون مثلا روزی یه بار تماس بگیرین تا این جریان تعدیل بشه
به سوال کننده
  • جمعه ۸ اردیبهشت ۹۶
  •  
  • ۱۴:۲۹
اوه عنوانو دیدم فکر کردم چی هست همه مامان باباها اینطوری اند. الان تو خونه ما بر عکس شده منو داداشم روزی چند بار میزنیم به بابام میگیم نهار چی خوردی شام چی خوردی؟ کجا بودی؟
حالا بذار مامانت اینا سالمند بشن و تو بچه دار بشی اونوقت میفهمی که جریان از چه قراره.
فرناز
  • جمعه ۸ اردیبهشت ۹۶
  •  
  • ۱۴:۳۴
منم سالها دانشجو بودم مادرم 4..5 روز یه بار زنگ میزد 5 دقیقه حرف میزدیم..:)) بعد ما دختریم.. هم اتاقی هام هفته که نه هر روز 2بار با مادرشون حرف میزدن کل ملجرای روز و تعریف میکردن یک ساعت..خخخخ منم به خودمون شک میکزدم.. بعد دیدم نه بابا اینا عادی نیستن... 
شما که پسری.. غیرطبیعیه.. 
حرفای اسماعیل و گوش کن حتما جواب میگیری..
مهسا
  • جمعه ۸ اردیبهشت ۹۶
  •  
  • ۱۴:۳۸
سلام

رفتار خاله تون یکم غیرعادی اما مادر نه، شاید تک فرزند هستین البته نگفتین

هرچند من معتقدم این رفتار مادرا در قبال پسرا اصلا خوب نیست چون خیلیا سوسول میشن و از عهده هیچ کاری بر نمیان و کلا حس مسئولیت پذیری در اونها ازبین میره

اما خب مادرن دیگه نمیشه کاریشون کرد
فقط باید سعی کنین خونسرد باشین

ما هم بااینکه 3تا بچه ایم اما مادرم همش نگرانه
دوران کارشناسی یه شهر دیگه بودم و مادرم هرروز به من زنگ میزد یا وقتی تو راه بودم همش نگران بود که از اتوبوس جانمونم و ...
الانم که تو شهر خودم دانشجو هستم داداش بزرگم منو میبره دانشگاه و میاره :)))))

و داداش کوچیکم که سربازه اونجا گوشیش دستشه اما به لطف وجود تلگرام مامانم از این طریق حالشو میپرسه و هر دو سه روز یه بار زنگ میزنه
الانم که دارم تایپ میکنم مامانم گفت از داداشت خبر گرفتی؟ :)))))))))

شما هم همیشه با روی خوش جوابشونو بدید
کاربر اسماعیل ## خیلی خوب راهنمایی کردن

موفق باشید
مریم
  • جمعه ۸ اردیبهشت ۹۶
  •  
  • ۱۶:۲۳
به "دلتنگ مادر"
خیلی دلم گرفت وقتی حرفاتو خوندم،  خیلی گریه کردم.  با اینکه مامانم پیشمه،  اما نمیدونم چرا انقد دلم گرفت و گریه کردم..  تو رو خدا اینجور ننویسید من خیلی دلم میگیره سریع 
مروارید
  • جمعه ۸ اردیبهشت ۹۶
  •  
  • ۱۷:۱۹
خیلی عذر میخوام ولی شما مشکل جسمی خاصی ندارید؟شاید به خاطر ضعف بدنی این قدر نگرانتون هستن
و نسبت به بقیه خواهر برادراتونم همین طور هستن یا فقط نسبت به شما این قدر حساسن؟
حمید
  • جمعه ۸ اردیبهشت ۹۶
  •  
  • ۱۷:۴۸

این جور که حدس منه شما اولین نوه پسر(و احتمالا تنها نوه پسر) خانواده مادرتون هستی و  فقط هم خاله داری(دایی نداری)  درسته؟

tina khanoom
  • جمعه ۸ اردیبهشت ۹۶
  •  
  • ۱۸:۵۵
آخی واقعا مامان نعمت بزرگیه!خیلی نگرانتونه خب!بعضی از مامانا اینجورین..مامان منم وقتی ک من دانشجو شدم هر 5دیقه یی یه بار زنگ میزد با بغض باهام حرف میزد!خیلی ناراحت میشدم ک اینقدر خودشو ناراحت میکنه دیگه به خاهرم گفتم ب مامان بگو کمتر بهم زنگ بزنه..خلاصه اولش سختش بود ولی کم کم خودش راحت تر شد این اواخر وقتی زنگ میزد ک مثلا من.نمیتونستم ج بدم میگفت گفتم  حتما کار داره یا خابه یا تو اتاق نیس..کلا خیلی ریلکسش کردم الانم دیگه خیلی ریلکس شده!شمام به خواهری کسی بگین با مامانتون حرف بزنه..
دختر
  • جمعه ۸ اردیبهشت ۹۶
  •  
  • ۲۳:۲۰
مامانتون بگیم مادره


خالتون چرا !!!
سارا م
  • شنبه ۹ اردیبهشت ۹۶
  •  
  • ۰۰:۲۷
خدا به دادما دخدرا برسه وقتی مجردیم دغدغه واضطراب ازدواجمونو داریم..وقتیم ازدواج کنیم همش به فکر شوهر بجه ها.. انکار این غم تمومی نداره..خدا روح همجنسامونو شاد کنع
من
  • شنبه ۹ اردیبهشت ۹۶
  •  
  • ۰۳:۲۶
کاملا طبیعی حتی خالتون حتما تو بچگی خیلیزحمتتون و نازتون را کشیدن و عین بچشون ودستتون دارن.من هم کشور دیگه ای هستم مامانم هر روز زنگ میزنه یه ساعت حرف میزنیم .اگه روزی فرداش کاری دارم که شاید نتونم چت کنم خودم قبلش خبر میدهم که نگران نشه وگرنع 100 بار میزنگه.من هیچ وقت از این محبتهای مامانم ناراحت نمیشم خوشحال هم میشم
فرشته
  • شنبه ۹ اردیبهشت ۹۶
  •  
  • ۱۱:۲۴
مامان منم نسبت به داداشم همینطوره اینا همش به خاطر علاقه ی زیاده خییییییلی به مامانتون احترام بذارید 
تجربه
  • شنبه ۹ اردیبهشت ۹۶
  •  
  • ۱۱:۲۷
دوست عزیز رفتار مادر و خالتون اصلا طبیعی نیست به نظر من. شما باید بهشون بفهمونی که از تعداد تماس هایی که با شما می گیرن و بازجویی هایی که از شما می کنن ناراحت هستی. اما نه با دعوا و قهر ! با منطق و استدلال.
شما باید به مادرت بگی وقتی زیاد بهم زنگ می زنی پیش دوستام خجالت می کشم! دوستام همه فکر می کنن که من بی عرضه ام، بچه ننه ام، برای هرکاری باید از شما اجازه بگیرم، استقلال ندارم و ... 
مادرتون احتمالا به شما خواهد گفت که اون دوستی که فلان حرف رو می زنه به درد لای جرز دیوار می خوره و حتی لج کنه و بیشتر بخواد باهاتون تماس بگیره. چون این موضوع رو حق خودش می دونه و احساس می کنه شما رو داره از دست می ده و یا دوستانت باعث بد شدن رابطه شما با مادرتون شدن، در صورتی که واقعیت ماجرا اینطوری نیست. 
بعد از گفتن این ماجرا و بیان حس خجالت و کمبود اعتماد به نفس، اگر دیدید که دوباره داره قضیه تکرار می شه، یکبار که زنگ زد، رد تماس بدید و همون لحظه بهش پیغام بده که من حالم خوبه و خیلی کلی شرایط فعلیت رو بهش بگو. اگر قبلا روزی 2 بار زنگ می زد و باهاش حرف می زدی، الان یکبار از اون دوبار رو رد تماس بده و شرایطت رو به صورت پیامک بهش گزارش بده، به صورت خیلی کلی و کم. یا رد تماس بده بعد تو پیام بگو جایی ام خودم بعدا بهت زنگ می زنم، و وقتی که احساس کردید وقتشه خودتون بهش زنگ بزنید.
یک کار دیگه هم اینه که خودتون باهاشون تماس بگیرید. اما نه وقتی که اونا می خوان، وقتی که شما دوست دارید. سر ظهر و قبل یا بعد از اذان ظهر بهشون زنگ بزنید و احوال پرسی کنید. و شب که بهتون زنگ زدن بگید با حالت ناراحتی و شکایت که من که ظهر بهتون خودم زنگ زدم، بچه که نیستم همش بهم زنگ می زنید و صحبت رو زود تمام کنید و همه چیو به ظهر ربط بدید! مثلا پرسیدن که فلان چیز چی شد، بگو که ظهر که گفتم بهت. بعدا فردا یک وقت دیگه بهشون زنگ بزنید، مثلا بعد از ظهر! اگر شب باهاتون تماس گرفتن دوباره همون برخورد رو داشته باشید. خلاصه به این روش عادت پیدا می کنند که شما بهشون زنگ بزنید و ابتکار عمل به دست شما خواهد افتاد. بعد از چند وقت زنگ نزنید پیامک بدید، تو تلگرام چت کنید و تماس های مستقیمتون رو یک روز در میون کنید. ولی حتما هر روز باهاشون ارتباط داشته باشید که نگران نشن! چه از طریق تماس و چه از طریق پیامک و یا تلگرام.
مادرتون باید متوجه بشه که شما از اینکه زیاد باهاتون تماس گرفته می شه ناراحت هستید و احساس بدی دارید. اگر این حس به مادرتون منتقل بشه، چون ایشون شما رو خیلی دوست داره کاری نمی کنه که باعث ناراحتی شما بشه.
باید تا قبل از ازدواج این احساس وابستگی رو در مادرتون کم کنید، بعد از ازدواج احتمال اینکه این نگرانی ها منحر به دخالت در زندگی و حتی دعوا بشود وجود دارد. پس در عین حالی که احترام مادر رو حفظ می کنید، بهشون بفهمونید که شما بزرگ شدید و می خواهید مستقل تر عمل کنید.
اما موضوعی که هست اینه که شما 10 سال در برابر این رفتار مادرتون واکنشی نداشتید که منجر به تغییر رفتار ایشون بشه، و اگر بخواهید ناگهانی این تغییر موضع رو بگیرید حتما نگرانی ایشون دوچندان خواهد شد، پس لازمه که با مقدمه چینی و کم کم تماس ها رو کم کنید! یعنی اول حس ناراحتی تون رو بهشون منتقل کنید. بعد وقت نداشتن رو ! الان وقت خوبیه چون امتحانات داره کم کم شروع می شه. به بهانه وقت نداشتن، در حال درس بودن، سر کلاس بودن و ... رد تماس بدید و یک پیامک بهشون بدید که از نگرانی دربیان و فرداش یک وقتی که خودتون خواستید بهشون زنگ بزنید و الی آخر.
موفق باشی
دختر راننده
  • شنبه ۹ اردیبهشت ۹۶
  •  
  • ۱۲:۱۶
واقعا خوش بحالتون
من حسرت این به دلم موند که مادرم به من زنگ بزنه یا مریض بشم بیاد عیادتم 
مادر من فقط بچه اولش که پسر هست دوست داره و بعد از اونم زن پسرش یا همون عروسش 
تولد من بشه نمیاد 
ولی تولد عروسش بشه بهترین کادو ها رو میخره 
واقعا خوش بحالتون با همچین مادری
مادر من نمیدونه من چند سالمه :(
tina khanoomبه دلتنگ مادر
  • شنبه ۹ اردیبهشت ۹۶
  •  
  • ۱۵:۰۷
عزیزم خدا رحمت کنه مادر عزیزتونو..مطعنم همین الانم که پیشتون نیست بازم بیشتر وقتا بهتون سر میزنه و بازم نگرانتون هست..میدونم سخته ولی سعی کنین شادتر زندگی کنین بخاطر خوشحالی مادرتون..مامانا هرجا باشن حواسشون به بچه هاشون هست یادتون نره..روحشون شاد..
علااا
  • شنبه ۹ اردیبهشت ۹۶
  •  
  • ۱۶:۳۹

دقیقن داداش منم از همین رفتار مامانم داره زجر میکشه، بنظر من این جور رفتارا باعث میشه ک شما پسرا بزرگ نشین و بچه بمونین و نتونین رو پای خودتون وایسین، خدا صبر داداشم و شما بده،من یکی ک کلافه میشم.

راسی یادم رفت بگم این رفتار مامانا از شدت علاقشون ب بچشونه، مامانم عاشق داداشمه واسه همین جیگرشون خون کرده خخخخ

یه رهگذر
  • شنبه ۹ اردیبهشت ۹۶
  •  
  • ۱۸:۳۲
فقط خدا به داد همسر آیندتون برسه طفلک قرار چی بکشه😅🤐🤐🤐🤐
امین آب آذرسا
  • شنبه ۹ اردیبهشت ۹۶
  •  
  • ۲۱:۵۳
خب پس ایشالا دکترا تو میخوای بگیری :-) باریکلا خوب رفتی بالا اصلا بینشون نموندی.
من برعکس توام. پدرم خیلی زیاده روی میکنه (منم پسرم)
به نظرتون برای پدر رفتار طبیعی هست؟؟؟
دختری در مزرعه ....
  • دوشنبه ۱۱ اردیبهشت ۹۶
  •  
  • ۰۷:۳۶
خدا حفظشون کنه ...
سعید 
  • دوشنبه ۱۱ اردیبهشت ۹۶
  •  
  • ۱۲:۵۵
سلام.ناراحت نشیا.شاید شمارو به فرزندی قبول کردن که اینقدر هواتو دارن...مثلا یکی ازشون قول گرفته این بچه رو میسپارم به شما تا بزرگش کنید و حواستون بهش باشه.مثلا مثل سریال کیمیا، که کیمیا بچه ی دوستشو بزرگ کرد:)  :)
بانو
  • سه شنبه ۱۲ اردیبهشت ۹۶
  •  
  • ۱۲:۰۰
مادر من هم دقیقا همینطور
من شهر دیگه ازدواج کردم و اونم دقیقا همین رفتارو داشت
تا جایی که چند بار نشستم باهاش صحبت کردم
درمورد غذا گفتم زندگی متاهلی داشتن و نداشتن داره بخور و نخور داره
پس نبرس که اگه یه روز نداشتم بهت دروغ نگم
در مورد هر روززنگ زدن هم میگه دلم طاقت نمیاره
وقتایی که کار دارم سریع جواب میدم میگم دستم بنده امروز خوبم و فردا صحبت میکنم
اوایل خیلی اذیت میشدم
بعد فهمیدم اینا از عشق بیش از حدشه
دیگه برام ناراحت کننده نیست و به احساسش احترام هم میزارم
شما هم چند بار در مورد چیزایی که خیلی اذیتت میکنه باهاشون صحبت کن و بگو بعد از این بپرسی مجبورم بهت دروغ بگم
پس نپرس
م
  • پنجشنبه ۱۴ اردیبهشت ۹۶
  •  
  • ۰۰:۰۷
خوش به حالت که خونوادت اینقد تو رو دوست دارن!
سوها
  • پنجشنبه ۱۴ اردیبهشت ۹۶
  •  
  • ۱۹:۳۳
عجب ها من برای نامزدم اینجوریم؟همش زنگ میزنم همش نگرانم غذاهاشو چک میکنم...قسم ش میدم به خودش برسه..یعنی مامان بازی براش درمیارم
ارمان
  • جمعه ۲۵ اسفند ۹۶
  •  
  • ۱۶:۱۶
من بیست سالمه از پارسال به بعد این رفتارارو کات کردم
یعنی خودم گفتم ک نکنن چون خوشم نمیاد
شما ک دیگه 28 سالته مردی شدی
به نظرم بسه واقعا
زهراا
  • جمعه ۲۵ اسفند ۹۶
  •  
  • ۱۶:۲۸
الان که زیاد مشکلی نیست ولی اگه بخوای ازدواج کنی، اونموقع مشکلاتت زیاد میشه، همش باید به مادرت و خالت گزارش بدی،
به مامانت بگو که گوشیت خراب شده و دیگه نمیشه گوشی رو برداری، چند روز یکبار خودت بهش زنگ بزن. خاله رو هم بلاک کن، والا، بره به زندگیش برسه، بگو من درس دارم نمیرسم جوابتونو بدم، 
غیرعادیه
  • جمعه ۲۵ اسفند ۹۶
  •  
  • ۱۶:۴۱
رفتار مادرتون بنظرم غیرعادیه و زیاده روی و توی ازدواجتون ممکنه مشکلساز بشه مگر اینکه دختر همون خالتون رو بگیرین که نسبت بهتون خیلی حساسه. 
 
رفتار خاله هم مشکوکه شاید دوس داره دامادش بشی. البته اگه داماد همین خاله ت بشی دیگه مشکلی از بابت نگرانی های زیاد مادر و خاله تون پیش نمیاد و قطعا دخترخاله تون درکتون میکنه
به سوال کننده
  • جمعه ۲۵ اسفند ۹۶
  •  
  • ۱۶:۵۲
منم یه داداش دارم که تک پسره و خودمون و خاله هام خیلی بهش توجه داریم البته نه به این شدت.احتمالا شما هم تک پسری. بعدشم شرایط جامعه خیلی بده و پسر و دختر نداره جفتشون ممکنه تو شهر غریب در خطر باشن دخترا یه جور،پسرا هم یه جور.برای همینه که اینقد توجه دارن. بعضی خانواده ها سردن بعضیا هم خیلی بهم توجه دارن. به هر حال هرکسی یه اخلاقی داره دیگه.اینا نشونه توجه و علاقه زیاده ،از نظر من که مشکلی ندارن 
ابوالفتح فوقه سیکل یا همون دکترای قدیم
  • جمعه ۲۵ اسفند ۹۶
  •  
  • ۱۷:۱۵
هرگز نمیر مادر


خوب معلومه دوست دارن حالا برو مدرک از  ناسا بیار بگو من دیگه بزرگ شدم .چون اون مادر و میفهمی که تو ناسا هم آدمهاش به غذا .دستشویی.حمام .و...احتیاج دارن و تو خودش میپرسه خوب چیکار میکنه غذاشو...اینه مادر 

کل قدر مادرتون و تمام کسانی که شما رو دوست دارن بدون.این روزگار خیلی کم شدها.چه بسا زنم بگیری زنتونم خوشبخت میشه چون  عروسه خونست و آرامش بخش پسرشه .

عاشق چنین مادرهای هستم .اگه نمیخوای پسرشون باشی بگو من جاتو براشون پر کنم.خخخخ

عشقه مادر عشق.

البته ما پسرها بیشتر متوجه این عشق بی بدیلی که خدا به مادرها دادی میشیم .

بیچاره نسلهای آینده فکر نکنم مثله ما معنیه مادرو متوجه بشن.

خدایا با تمام کاستیها شکرت که منو تو این روزگار با این مادرهای عزیز آفریدی.نوکر خودتو آفریدت به اسم مادر و پدر هستم .🙏
آرش
  • جمعه ۲۵ اسفند ۹۶
  •  
  • ۱۷:۲۰
چی بگم والا با خودم مقایسه میکنم تعجب میکنم به نظر من هم تقصیر شماس هم مادر و خاله اتون شما عادتشون دادید مثلا صبح که زنگ میزنه بگو مادر جان من تا فردا صب نمیتونم جواب بدم درس دارم نمیتونم تمرکز کنم بهانه هایی بیار که نتونه رد کنه اینطوری کم کم عادت میکنن مثلا جواب خاله رو نده بعدا بگو عذر میخوام نتونستم جواب بدم من سه ماه آموزشی خدمتم یه بار هم زنگ نزدم خونه در حالی که بقیه بچه ها صف تلفن وایمیسادن هر کس یه طوریه دیگه الان هم اکثرا تنهام شاید دو هفته یه بار هم با مادرم صحبت نکنم
شهریار ،،،
  • جمعه ۲۵ اسفند ۹۶
  •  
  • ۱۷:۲۲
داداش‏ ‏شما۲۸سالتونه‏ ‏بچه‏ ‏که‏ ‏نیستی‏،فرداپس‏ ‏فردا‏ ‏که‏ ‏ازدواج‏ ‏کردی‏ ‏باید‏ ‏همینجوری‏ ‏زنگ‏ ‏بزنه‏ ‏که‏ ‏پسرم‏ ‏چی‏ ‏خوردی‏ ‏یا‏ ‏نخوردی‏‏ ‏یا‏ ‏الان بیرونی‏ ‏یا‏ ‏خونه‏ ‏ای،قشنگ‏ ‏بشین‏ ‏بطور‏ ‏جدی‏‏ ‏باهاشون‏ ‏صحبت‏ ‏کن‏ ‏بگو‏ ‏بچه‏ ‏که‏ ‏نیستم‏ ‏بگو‏ ‏اینجوری‏ ‏اذیت‏ ‏میشم‏ ‏محبت‏ ‏هم‏ ‏حدی‏ ‏داره‏ ‏دیگه‏ ‏زیادیش‏ ‏خوب‏ ‏نیست‏ ‏راستی‏ ‏اقای‏ ‏نجفی‏ ‏این‏ ‏پست‏ ‏تکراری‏ ‏نیست‏ ‏فکرکنم‏ ‏قبلاخوندمش؟؟
سلام
درسته
به درخواست یکی از کاربران به روز رسانی شده
سایه
  • جمعه ۲۵ اسفند ۹۶
  •  
  • ۱۷:۳۵
یه کوچولو کمتر شه شاید بهتر باشه ولی باور کن چیز عجیبی نیست مادر منم هر شب بهم زنگ میزد دوست هم اتاقیم بعد از اینکه اتاقامون جدا شد گفت هنوزم مادرت هرشب بهت زنگ میزنه خوشبحالت اگه من یه هفته هم ازم خبری نشه کاری ندارن و خودم باید زنگ بزنم. اما فک میکنم پسر فرق میکنه باید مستقلتر باشه و کمتر زیر ذره بین باشه که الان کجایی چی خوردی و ...
مونا 
  • جمعه ۲۵ اسفند ۹۶
  •  
  • ۱۷:۵۳
خوش بحالت خو 
عمو جواد
  • جمعه ۲۵ اسفند ۹۶
  •  
  • ۱۹:۱۶
کدوم رفتار مردم ایران عادیه. تا چند روز دیگه اتفاقی می افته که افرادی رو یکسال ندیدی روزی حداقل 2 بار و بعضی وفت ها 4-5 بار می بینی فقط تو خونه های مختلف. حرفی هم واسیه گفتن نداری جز چرت و پرت.
ازدواجمون عادیه دختر مهریه فلان می خواد از کسی که هنوز زندگی رو شروع نکرده و ماشین و خونه و ...به نظرتون عشق و علاقه تو کشورهای دیگه هم همین قدر فروختنی هست. 
رانندگی ما عادی هستش؟ تعداد کشته های سال نو در جاده ها عادی هست؟
جشن ها و مراسم هامون چی؟ چهارشنبه سوری با 4 تا کشته و 1000 مجروح عادی هست؟ ختم هفت و هشت و نه مرده پرستی چی ؟

سران مملکتمون چی اقتصاد خوندن یا مهندسی یا مدیریت یا ...طرف درس حوزه خونده یا اصلا همونم نخونده. به نظرتون عادی هست؟

مربی ها و سرپرست های باشگاهون ورزشکارند؟ یا برادران نظامی و سپاهی؟ عادی هستش؟

بخشی از اقتصادمون رو برادران سپاهی دردست دارند؟ عادی هستش؟

شما در کشور غیر عادی ها زندگی می کنید خیلی ناراحت نباشید مادرتونم 20 بار زنگ بزنه
 
یه دختر مجرد
  • جمعه ۲۵ اسفند ۹۶
  •  
  • ۱۹:۲۲
خوشبحالت ینی دغدغه تو اینه که چرا بهت توجه میکنن؟ خوشبحالت که پسر هستی خوشبحالت که ۱۰ساله دانشجویی خوشبحالت که از خوانواده دوری خوشبحالت که مستقلی خوشبحالت که خانوادت تورو میخان....
حامد
  • جمعه ۲۵ اسفند ۹۶
  •  
  • ۱۹:۴۶
منم بچه اخر 
و نوه اخرم

بخاطر همین از بچگی لوس بار اومدم

الانم حالت ریاست طلب دارم و خیلی سرکشم

واسم مهم نیس بقیه چی میگن
امیر
  • جمعه ۲۵ اسفند ۹۶
  •  
  • ۲۰:۴۹
سلام
خیلی رفتارها برام آشناست. مادر من هم دقیقا همین طور هست (خاله نداشتم که بدونم). گاهی حوصله ام سر میره اما در هر صورت دلسوزی مادر برای فرزند هست. فکر نکنم بعد از ازدواج هم مشکلی پیش بیاد چون اولا خود مادرها حواسشون هست و درصد بالایی از نگرانی ها به خاطر همین مجرد و تنها بودن ماست اون موقع خیالشون یه کم راحت تر میشه. حتی اگر هم رفتارشون تغییر نکنه باز هم مشکلی نیست حداکثر اینکه به جای شب روزها زنگ میزنن. من فقط نگران اون روزی هستم که این زنگ ها قطع بشه و حسرتش... خدا کنه بتونیم یه کوچولو وظایفمون رو نسبت به پدر و مادرمون انجام بدیم 
من شماره ۷
  • جمعه ۲۵ اسفند ۹۶
  •  
  • ۲۲:۰۶
عادیه .خوش به حالتون.
98
  • جمعه ۲۵ اسفند ۹۶
  •  
  • ۲۳:۲۷
همش به خاطر دوریه .....ان شاء ا.... بر میگردین پیششون درس میشه......البته مامانتون کلا حساسن.........میتونید خیلی .. منطقی باهاشون صحبت کنید ......مثلا بگید ...که این رفتارشون  باعث خجالت کشیدن شما پیش دوستاتون میشه...وخواهش کنید کمتر  تماس بگیرن.....وبعد هی  ارتباطتون رو  کمتر وکمترش کنید.....البته اگه تک فرزند هستید .....یا حتی تک پسر ...خیلی امیدوار نباشید!
به دلتنگ مادر
  • جمعه ۲۵ اسفند ۹۶
  •  
  • ۲۳:۴۱
واقعا نوشتتون اشک ادم رو در میاره...
به ابوالفتح
  • شنبه ۲۶ اسفند ۹۶
  •  
  • ۰۰:۰۵
برای اینکه پسرها در اینده از این نعمتها محروم نشن باید از بازیچه قرار دادن احساسات دخترا اجتناب کنن به بهانه ازدواج طرف رو گول نزنن و احساساتش رو بر سرش خروار نکنن.
باید از هرگونه توهین و تحقیر و بی احترامی به زنها اجتناب کنن.
نباید اینقدر نقش مادری و همسری زنها رو بی ارزش قلمداد کنن که بعد از این همه عشق ناب زنان بیان بگن مگه زنان در دنیا چیکار کردن و چه نقش مفیدی داشتن؟!
ناشناس
  • شنبه ۲۶ اسفند ۹۶
  •  
  • ۰۳:۵۸
فکر نمیکنی یه رابطه ای بین رفتار مادرت با ۱۰سال دانشجوییت وجود داره ؟خوب بنده خدا حق داره واالااااا
ابوالفتح فوقه سیکل یا همون دکترای قدیم
  • شنبه ۲۶ اسفند ۹۶
  •  
  • ۲۱:۴۱
به به ابوالفتح 

عزیزان یه اسم بزارید دیگه بابا 
ممنون


منظور من زنها نبودن بلکه مادرها عزیز و گرامی  بودن 100 میلیون زن جمع بشن به  ارزشه یک مادر نمی‌رسن اونم مادر خونی و تنی به طبعش 100 میلیون مرد هم جمع بشن به ارزش یک پدر نمی‌رسن این نظر منه 

میفهمم 

اینکه بعضی  دخترها و پسرها همدیگرو متاسفانه فریب میدن و از هم سواستفاده میکنن که بیشترشم خودشون مقصرن و چون عصر ارتباطات هست کسی دیگه نمیتونه بگه نمیدونستم و... ربطی به از خودگذشتگی پدر و مادرهای ایرانی و بی همتا نداره .
به ابوالفتح
  • یکشنبه ۲۷ اسفند ۹۶
  •  
  • ۰۱:۰۶
خب  دختر امروز مادر فرداس
هر جنس مونثی روزی مادر میشه رفتار و گفتار و کردار مردا و پسرای امروزی تاثیر میذاره تو کیفیت مادرای اینده. 

ابوالفتح فوقه سیکل یا همون دکترای قدیم
  • یکشنبه ۲۷ اسفند ۹۶
  •  
  • ۱۰:۴۶
به به ابوالفتح 


حرف شما درست تا زمانی که مجرد هستی
 اینکه بخوای به خاطر پسرهای  که دلشونو شکستی و دلتونو شکستن میخای وظیفه مادریتو توجیه کنی و...

در آتیش اکسیژن دیده نمیشه اما برو از آتشنانها بپرس اکسیژن مهمه یا چوب در آتیش به راه انداختن .

راستی پسران امروز هم پدران فردا هستن بلاخره این دلشکستنشون به قول شما تاثیر در کیفیته پدرها میزاره .

پ ب

مهرناز
  • سه شنبه ۲۹ اسفند ۹۶
  •  
  • ۰۱:۱۳
یقینا خاله شما بچه نداره وگرنه اینقدر پیگیر حال تو نمیشد،بعد چه اشکالی داره دونفر هستن تو دنیا که به شدت دوست دارن و نگرانتن خوب بود مثل من هیشکی، حالتو نمی پرسید واسه هیشکی،مهم نبودی،